+ نوشته شده در جمعه هجدهم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 0:10 توسط هستی
|
سلام من یه عاشقم....بایه عشق صادقانه... یه عاشقی که... کیلومتر ها از عشقش دوره... ولی با این حال دیوانه وار دوووسش داره :) امیدوارم از وبم خوشتوون بیاد راستی نظر فراموش نشه.... . . مرا اینگونه باور کن : کمی تنها/کمی بی کس/ کمی از یادها رفته ... نمیدانم مرا آیا گناهی هست ؟ که شاید هم به جرم آن غریبی و جدایی هست ... . .
زندگی گرمی دل های بهم پیوسته است ღ
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است ღ
در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز ، عطر جان پرور عشق ღ
گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز ، دانه ها را باید از نو کاشتღ
آب و خورشیدو نسیمش را از مایه جان ღ
خرج می باید کرد ، رنج می باید برد ، دوست می باید داشت !ღ . . . . من هنوز توان دارم
من هنوز امید دارم
من هنوز آرزویت را دارم
من هنوز...تو را ندارم
منصفانه جدا می شویم ...
تو برای خودت زندگی میکنی ...
من برای خودم می میرم ...!!
دور شدن را
از کدام قطار بی برگشت یاد گرفتی
وقتی همیشه
روی سکوی خانه بازی می کردیم
و تا خط ریل ها یک دنیا فاصله بود ...؟
تو زندگی هیچ موقع اشتباه نکن ، اگه اشتباه کردی اعتراف نکن
اگه اعتراف کردی ، التماس نکن و اگه التماس کردی ....... زندگی نکن...
برو که ارزش من بالاتر از تو است ،
تمام غصه های دلم از عذاب لحظه های با تو بودن است.
نمی بخشمت.....
امیدوارم تا وقتی من تنهام توأم تنها بمونی... امیدوارم هر زجری من کشیدمو می کشم توأم بکشی...